نیلوفر - ابوالفضل ارجمند: شگفتیهای خلقت، «نشانه»های علم و قدرت و عظمتِ بیکرانِ خالقِ این شگفتیهاست. مشاهدهی شگفتیهای خلقت، انسان را مبهوت میکند و زبان را به ستایش خالق میگشاید. خالقِ شگفتیهای جهان سزاوار ستایش است. ستایشِ خدا (حمد و تسبیح) مانند نیایشِ خدا (دعا و صلات) جلوهای از پرستشِ اوست. یکتاپرستان همان گونه که تنها با خدا نیایش میکنند، تنها خدا را سزاوار ستایش میدانند. علاوه بر شگفتیهای طبیعی، متون مقدس از وقوع شگفتیهایی استثنایی در دوران زندگی و دعوت بعضی از پیامبران نیز خبر دادهاند. در فرهنگ سنتیِ مذهبی به این پدیدهها «معجزه» میگویند و آنها را به پیامبران نسبت میدهند، اما متون مقدس این پدیدهها را هم «نشانه» نامیدهاند و آنها را به خدا نسبت دادهاند. آنچه در اصطلاح رایج «معجزات موسی» یا «معجزات عیسی» نامیده میشوند، در قرآن آیات خدا نامیده شدهاند، درست همان گونه که خورشید و ماه و زمین و آسمان آیات خدا هستند و موسی و عیسی در تکوین آنها دخالتی نداشتهاند. در بعضی از نشانهها، مانند تولد شگفتانگیز عیسی، روشن است که عیسی خود در وقوع آن دخالتی نداشته است، یعنی نمیتوان آن را «معجزهی عیسی» نامید، اما مواردی هم هست که در ظاهر با دخالت پیامبران به وقوع پیوسته است و امر را بر خوانندگان متون مقدس مشتبه کرده است. در داستان خروج بنیاسرائیل از مصر، هنگامی که موسی و قومش به دریا رسیدند و از ادامهی راه باز ماندند، خدا به موسی گفت عصایش را به طرف دریا دراز کند. موسی چنین کرد و آب دریا به امر خدا شکافته شد. بنیاسرائیل از دریا عبور کردند و سپاه فرعون در دریا غرق شدند. پس از عبور از دریا، تورات نقل میکند که موسی و بنیاسرائیل سرودی خواندند و این گونه خدا را ستایش کردند: خداوند را میستایم که شکوهمندانه پیروز شده است و اسبها و سواران را به دریا افکنده است برای او میسرایم که نیرو و نجات من است او خدای من است و من او را گرامی میدارم او خدای پدران من است و من او را بزرگ میدارم او جنگاور است و نامش یهوه است لشکر فرعون و عرابههایش را به دریا افکند افسران برگزیده در دریای سرخ غرق شدند آب آنان را فرا گرفت و مانند سنگ به اعماق رفتند دست تو ای خداوند چه قدرت عظیمی دارد دست تو ای خداوند دشمن را متلاشی کرد ... (خروج 15: 1-19) در سرود موسی و بنیاسرائیل کوچکترین اشارهای به نقش موسی نشده است و کمترین نشانهای از ستایش موسی به چشم نمیخورد. بنیاسرائیل در سرودی که موسی به آنان آموخت هرگز قدرت موسی و عصای او را تحسین نکردند، چون نه موسی نه عصای او در خلق این واقعهی شگفتانگیز دخالتی نداشتند. شکافتن دریا کار خدا بود نه کار موسی، و اگر خدا به کمک نیامده بود، موسی نیز مانند بقیه به چنگ سپاه فرعون میافتاد: وما النصر إلا من عند الله العزیز الحکیم. موسی در کنار بنیاسرائیل و درست مانند یکی از آنان سرود خواند و خدا را ستایش کرد، بدون اینکه نامی از خودش در سرود ذکر شود. قاعدهی کلی در آیینهای اصیل دینی همین است که در آنها تنها نام خدا ذکر میشود و تنها خدا حمد و تسبیح میشود و تنها از خدا سپاسگزاری میشود و تنها از او یاری خواسته میشود. آیینهای اصیل دینی برای حمد و ثنای موسی و عیسی و محمد و علی و استعانت از آنان برگزار نمیشود. حتی وقتی قومی به رهبری موسی از بردگی مصریان نجات مییابد و با اشارهی عصای موسی راهش در دریا باز میشود، باز هم خداست که ستایش میشود، نه موسی و دست و عصای او. در آیینهای مشرکانه در کنار خدا به نیایش و ستایش اشخاص و اشیای مقدس هم پرداخته میشود. *** توصیف بندگان به صفات خدایی از رسوم درباری است که به فرهنگ سنتی مذهبی هم سرایت کرده است. شاعرانِ مداح و متملق برای دریافت صله از پادشاهان، به ستایشهای خداگونه از آنان میپرداختند و در برابر آنان اظهار بندگی و گدایی میکردند. به این ابیات از حافظ، شاعر بزرگ ایرانی توجه کنید: من از جان بندهی سلطان اویسم اگرچه یادش از چاکر نباشد جبین و چهرهی حافظ خدا جدا مکناد ز خاک بارگه کبریای شاه شجاع ای صبا بندگی خواجه جلال الدین کن که جهان پر سمن و سوسن آزاده کنی در کنار اظهار بندگی به درگاه پادشاهان و حاکمان، حافظ ادعاهای سراسر یاوهای را هم در ستایش آنان مطرح میکند. در تملقات او آسمان و زمین غرق نعمت حاجی قوام است، روح القدس غلام حلقهبهگوش شاه شجاع است، و فَلَک و مَلَک در رکاب شاه نصرت الدین حرکت میکنند: دریای اخضر فلک و کشتی هلال هستند غرق نعمت حاجی قوام ما داور دین شاه شجاع آنکه کرد روح قدس حلقهی امرش به گوش فَلَک جنیبهکش شاه نصرتالدین است بیا ببین مَلَکش دست در رکاب زده معروف است که «چون قافیه تنگ آید/ شاعر به جفنگ آید»، اما یاوههای شاعران به تنگنای قافیه محدود نمیشود. مداحی شاعران برای پادشاهان سراسر یاوهسرایی است. یکی از مشخصات شعر، خیالانگیز بودن آن است و شاعر در اشعارش بر اسب افسارگسیختهی تخیلات و توهمات سوار میشود و میتازد. این یاوهگوییها در مداحیهای مذهبی هم که معمولا در قالب شعر بیان میشود رایج است. شاید به همین دلیل است که قرآن از شاعران انتقاد میکند و آنان را در میان دروغگویانی قرار میدهد که شیاطین بر آنان نازل میشوند: هل أنبئکم علی من ینزل الشیاطین؟ تنزل علی کل أفاک أثیم. یلقون السمع وأکثرهم کاذبون. والشعراء یتبعونهم الغاوون. ألم تر أنهم فی کل واد یهیمون؟ وأنهم یقولون ما لا یفعلون. *** بعضی از غالیان بندگان خدا را صریحا خدا مینامند، چنانکه در مسیحیت به الوهیت عیسی معتقدند و فرقههای علیاللهی هم علی را خدا میدانند. اما به خدایی گرفتنِ بندگان خدا تنها این نیست که آنان را صریحا خدا بنامیم. توصیف مداحان از پیشوایان دینی چنان است که آنان را از جایگاه بشری خارج میکند و در جایگاه خدایی قرار میدهد. به این شعر معروف از محمد حسین شهریار توجه کنید که در میانِ آثارِ مبتذلِ مداحان، نمونهای فاخر از مداحی محسوب میشود: علی ای همای رحمت توچه آیتی خدا را که به ماسوی فکندی همه سایهی هما را مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ما سوی را شاعر ادعا میکند که سایهی علی بر سر تمام مخلوقات کشیده شده است و اگر رحمت علی نباشد همه به دوزخ میروند. نه تنها علی که شخصیتی گمنام در قرآن است، بلکه حتی پیامبران و برگزیدگانی که در قرآن از آنان بسیار نام برده شده است و از خدمات دینی آنان تقدیر شده است چنین جایگاهی در دنیا و آخرت ندارند. توصیف شهریار از علی توصیف بنده نیست؛ توصیف خداست؛ و شاعر که جای خدا و بنده را عوض کرده است، خود متحیر مانده است که علی با این توصیفات خداست یا بشر: نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت متحیرم چه نامم شه ملک لا فتی را مسیحیان فرمول مشابهی برای عیسی دارند. آنان ادعا میکنند که عیسی هم کاملا خداست، هم کاملا بشر است. شهریار میگوید علی را نه میتواند خدا بنامد، نه بشر. او گمان میکند که کفرگویی تنها به این است که انسانی را صریحا خدا بنامد، حال آنکه با توصیفاتی که در شعرش بیان میکند، علی را در جایگاه خدایی مینشاند، بدون اینکه لازم باشد این تمایل غالیانه را صریحا به زبان آورد که علی خداست. البته شاعرانی هم هستند که صراحت بیشتری دارند و علی را آشکارا خدا مینامند: ای رهنمای مؤمنان الّله مولانا علی ای سرّپوش غیبدان الّله مولانا علی تو چشم و جان را میدهی کون و مکان را میدهی چشم و عیان را میدهی الّله مولانا علی دانندهی راز همه انجام و آغاز همه ای قدر و اعزاز همه الّله مولانا علی هم حی و هم باقی تویی هم کوثر و ساقی تویی قسّام و رزّاقی تویی الّله مولانا علی وحش و طیورو انس وجان جمله به فرمانت روان داری تو فضل بیکران الّله مولانا علی بردار از جانم محن ما را بده فیض سخن از توست کامم در دهن الّله مولانا علی تو مالک هفت اختری هم سالکان را رهبری هم مؤمنان راغمخوری الّله مولانا علی احسان ز تو ارکان ز تو برهان ز تو ابدان ز تو هم روح و هم ریحان ز تو الّله مولانا علی هم انبیا گویا ز تو هم اولیا دانا ز تو هم عارفان شیدا ز تو الّله مولانا علی قیّومی و هم اکرمی سلطانی و هم اعظمی بر جمله عالم عالمی الّله مولانا علی ملّت ز تو جان یافته هم جان جانان یافته نقد فراوان یافته الّله مولانا علی شرکآمیز بودن این قبیل اشعار به این نیست که علی را به صراحت خدا میخوانند. اگر عبارت «الله مولانا علی» را هم اصلاح یا حذف کنیم، باز هم میبینیم که در تمام شعر، افعال و صفات الهی به علی نسبت داده شده است. از شاعرانِ چنین اشعاری میتوان پرسید که اگر علی قسام و رزاق است و چشم و جان میدهد و مالک هفتاختر است و چه و چه، آیا میتواند مگسی را خلق کند؟ از قرآن میآموزیم که اگر تمام انبیا و اولیا هم جمع شوند، ازعهدهی چنین کاری که برای خدا بسیار حقیر است بر نمیآیند: إن الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذبابا ولو اجتمعوا له. شعر هنر است، اما شاعر میتواند هنر خود را به ابتذال بکشاند. ورود شاعران مداح و متملق به حوزهی دین، دریچهای به کفرگویی و شرک باز میکند. در فرهنگ ایرانی، پیشوایان مذهبی پس از مرگ به لقب «شاه» و «سلطان» ملقب میشوند و مقبرههای آنان مانند کاخهای پادشاهان تزئین میشود و دکانی برای شاعران مداح باز میشود. امامان و امامزادگان هرگز سلطان و شاه و شاهزاده نبودهاند و از فرهنگ درباری مداحی مبرا هستند. *** عبارت ساده و کوتاه «الحمد لله» از مفاهیم بنیادی قرآن است. «الحمد لله» یعنی ستایش برای خداست. اگرچه این عبارت را برای شکرگزاری از خدا هم میتوان بیان کرد، اما قرآن با تذکر به اینکه ستایش مخصوص خداست از فرهنگ مشرکانی انتقاد کرده است که به حمد و ثنای بتهای خود میپردازند. فرهنگ مشرکان با «الحمد لله» مغایرت دارد: -ولئن سألتهم من خلق السماوات والأرض؟ لیقولن الله! قل الحمد لله، بل أکثرهم لایعلمون. -ولئن سألتهم من نزل من السماء ماء فأحیا به الأرض بعد موتها؟ لیقولن الله! قل الحمد لله، بل أکثرهم لایعقلون. اگر از مشرکان بپرسی چه کسی آسمان و زمین را خلق کرده است، یا چه کسی از آسمان باران میفرستد و زمین مرده را زنده میکند، میگویند خدا. اگر چنین است و خالق و رازق خداست، پس ستایش هم سزاوار خداست، نه سزاوار عیسی و موسی و محمد و علی. اینان بندگان گرامی خدا هستند، اما خدا نیستند. بندگان خدا را میتوان به صفات و افعال نیکوی بشری و فضایل اخلاقی ستایش کرد، اما ستایش بندگان به صفات و افعال خدایی، پرستش بندگان است. در مجالس مداحی، مانند بسیاری دیگر از مراسم مجعول مذهبی، مداحان و پیروانشان پیشوایان دینی را میپرستند. (ادامه دارد)
نظرات